English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2049 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
decision making U تصمیم گیری
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
decision model U الگوی تصمیم گیری
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم گیری
decision theory U نظریه تصمیم گیری
decision variable U متغیر تصمیم گیری
decision tree U مسیر تصمیم گیری
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
determine U تصمیم گرفتن
to take a d. U تصمیم گرفتن
resolves U تصمیم گرفتن
determining U تصمیم گرفتن
to make a decision U تصمیم گرفتن
to come to a decision U تصمیم گرفتن
decide U تصمیم گرفتن
decides U تصمیم گرفتن
resolve U تصمیم گرفتن
make up one's mind U تصمیم گرفتن
to be resolved U تصمیم گرفتن
determines U تصمیم گرفتن
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
preform U قبلا تصمیم گرفتن
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
layers U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layer U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
AI U طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
penetrometer U وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fosterage U گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
penetration U نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust U نفوذ اولیه نفوذ اصلی
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
integrating U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrate U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrates U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
ballistics of penetration U شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency U درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
avowing U تصمیم
avows U تصمیم
avow U تصمیم
resolution U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
resolutions U تصمیم
will-power U تصمیم
resolves U تصمیم
nonplus U بی تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
plucking U تصمیم
plucks U تصمیم
decision U تصمیم
decisions U تصمیم
plucked U تصمیم
determination U تصمیم
ruling U تصمیم
rulings U تصمیم
resolve U تصمیم
pluck U تصمیم
minding U تصمیم داشتن
minds U تصمیم داشتن
determiner U تصمیم گیرنده
determiners U تصمیم گیرنده
mind U تصمیم داشتن
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
decision tree U درخت تصمیم
afore thought U سبق تصمیم
special verdict U تصمیم ویژه
decision theory U تئوری تصمیم
decision table U جدول تصمیم
regnum U تصمیم مقتدرانه
decision symbol U علامت تصمیم
freehand U ازادی در تصمیم
decision structure U ساختار تصمیم
decision box U جعبه تصمیم
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
resolution U نیت تصمیم
canons U : تصویبنامه تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
canon U : تصویبنامه تصمیم
joint resolution U تصمیم مشترک
resolutions U نیت تصمیم
logical decision U تصمیم منطقی
decidable U تصمیم پذیر
resolutely U از روی تصمیم
undecidable U تصمیم ناپذیر
decision maker U تصمیم گیرنده
nonplus U بی تصمیم بودن
decidability U تصمیم پذیری
decision process U فرایند تصمیم
determine U اتخاذ تصمیم کردن
determining U اتخاذ تصمیم کردن
self determination U تصمیم پیش خود
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
without aforethought U بدون سبق تصمیم
determines U اتخاذ تصمیم کردن
sub judice U بدون تصمیم قضایی
verdict U تصمیم هیات منصفه
verdicts U تصمیم هیات منصفه
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
his severity relaxed U از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
grand dame U زن با نفوذ
authority U نفوذ
intervention U نفوذ
interventions U نفوذ
toeholds U نفوذ کم
toehold U نفوذ کم
hank U نفوذ
penetrates U نفوذ
penetrated U نفوذ
penetrate U نفوذ
prestige U نفوذ
impermeable U ضد نفوذ اب
watertight U ضد نفوذ اب
intrusion U نفوذ
intrusions U نفوذ
leakages U نفوذ
leakage U نفوذ
hanks U نفوذ
penetration U نفوذ
seepage U نفوذ
pervasion U نفوذ
permeation U نفوذ
percolation line U خط نفوذ
percolation U نفوذ
forcing U نفوذ
forces U نفوذ
force U نفوذ
influences U نفوذ
influenced U نفوذ
influence U نفوذ
dominance U نفوذ
propulsion U نفوذ
infiltration U نفوذ
influxes U نفوذ
influx U نفوذ
osmosis U نفوذ
influencing U نفوذ
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1pedal pamping
1گج
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1They decided to buy the company outright.
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1ببینیم کارها چطور پیش می رود بعد تصمیم میگیریم
1Formation Process
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com